سلام
سال نو مبارک
سیزده به در بهتون خوش بگذره
امیدوارم روانشناسا و روانپزشکا ازم ناراحت نشن چون اصلا هیچ اعتقادی بهشون ندارم ، برای نمونه رفتم دکتر فکر کنم مغز و اعصاب برای درمان دندون قروچه ( البته این قدر شدید بود که اطرافیانم از خواب بیدار میشدن ) اونم برام چند تا آزمایش نوشت که یکیش نتیجه یه آزمایش دکتر روانشاس بود البته حدث من تست افسردگی بود . دکتر هم سال 88 شروع درگیری های سیاسی نشست با من بحث سیاسی کرد و برا کاندید مورد نظر تبلیغ کرد ، بگذریم از این دست مسایل زیاد دیدم برا همین هیچ کدوم از روانشاسا رو قبول ندارم
حیفم هم میاد کلی هزینه کنم برم پیش روانشاس و روانپزشک و خدا تومن هزینه کنم یه مشت اراجیف بریزن تو حلقم که با واقعیت زندگی شرقی و بخصوص زندگی ایرانی جور در نمیاد
بگذریم زیاد حرف زدم
اینجا هم که اومدم دارم می نویسم دیگه واقعا در مونده شدم و نمیدونم چکار باید کنم
اول : دست به هر کاری میزنم به بن بست میخوره
دوم : دوست دارم درس بخونم و یه سری فعالیت علمی داشته باشم اما هم کاملاً بی حوصله و هم به خاطر مشکلاتی که رییس روانیم تو محل کار برام ایجاد کرده نمیتونم البته بیشترتنبلیه بچه که بودم خیلی درس هام خوب بود اما ...
سوم : هر کاری میکنم که یه شغل دیگه پیدا کنم نمیشه نمیتونم ، به هر کی رو میندازم نمیشه
چهارم : یه جورایی احساس کردم به آخر خط رسیدم نمیدونم چیکار کنم به قول یکی مرده متحرک شدم و زندگی کاملاً بی هدف شده برام دلم میخاد زندگی زودبرام تموم شه ( بیچاره مادرم هرچیزی به شدت عصبیم میکنه و بهش می پرم مخصوصا مشکلات کارم )
تقریباً همه زندگیم به هم گره خورده (البته احساس منه)و نمی دونم چکار باید کنم
پنجم : راه حلی نمیتونم برا مشکلاتم پیدا کنم ، آخرین جلسه ای که با خودم گذاشتم این بود که زندگیتون روزمره طی کن تا عمرت تموم شه
درمورد ازداج هم که بگم بهش فکر نمیکنم دروغه امابه چند دلیل برام بی معنیه ، یکی این که از دخترا خیلی خیلی خیلی میترسم، دوم با اوضاع شغلیم اصلاً نمیتونم بهش فکر کنم
-----------------------------------------
حرفای دیگه ای هم داشتم که متاسفانه فراموشش کردم
پسر ، 28 ساله ، مجرد ،